به گزارش خبرگزاری «حوزه» از اصفهان، حضرت آیت الله مظاهری، در ادامه سلسله مباحث اخلاقی به تبیین و شرح حدیثی درباره روزه و حقیقت آن پرداخته اند .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري وَ يَسِّرْ لي أَمْري وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني يَفْقَهُوا قَوْلي»
خداوند متعال در حدیث قدسی میفرماید: «الصَّوْمُ لِي وَ أَنَا اُجْزَي بِه».[1]
این حدیث که علاوه بر منابع شیعیان، در منابع اهل سنّت نیز نقل شده[2]، به سه شکل معنا شده است:
معنای اوّل؛ همین معنای ظاهری است که در میان مردم مشهور شده: «روزه مال من است و من پاداش آن را میدهم». کسانی که این معنا را قبول دارند، میگویند: خداوند برای تأکید بر ارزش روزه و برکات آن، فرموده است که خودم پاداش آن را میدهم. در اینجا ایراد وارد میشود که چرا دربارۀ سایر عبادات نظیر نماز، جهاد و حج، چنین حدیثی نداریم؟ مگر پاداش آن عبادتها را خداوند سبحان نمیدهد؟ پس معلوم میشود، این روایت باید معنای دیگری داشته باشد.
معنای دوّم؛ را گروهی دیگر چنین گفتهاند که هرکس روزۀ واقعی بگیرد، به مقام عنداللّهی خواهد رسید. یعنی بهشت معمولی، بالاتر از آن، بهشت عدن و بهشت رضوان را طی میکند و به مقام عنداللّهی میرسد. به قول قرآن کریم: «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ»[3]؛ میفرماید: ای کسی که نفس مطمئنّه داری! بیا بیا نزد خودم بیا. خصوصیّت روزۀ حقیقی نیز این است که انسان را به مقام عنداللّهی میرساند. معنای دوم از معنای اول بهتر است، امّا به نظر میرسد این حدیث شریف باید معنای والاتری داشته باشد.
معنای سوّم؛ این است که خدای تعالی میفرماید: روزه به من شباهت دارد، عبد را شبیه من میکند و پاداشش «خود من» هستم. پاداش آن خود من هستم یعنی چه؟ یعنی روزه میتواند انسان را به مقام لقاء و به مقام فناء برساند، به گونهای که خدا بر دلش حکومت کند و آن دل عرش الرّحمان شود.
بر این اساس، این روایت با روایت: «لَا یَسَعُنِی أرْضِی وَ لا سَمائِی وَ لکِن یَسَعُنِی قَلْبُ عَبْدِیَ الْمُؤْمِن»[4]؛ یک معنا دارد. خداوند میفرماید: زمين و آسمان وسعت مرا ندارند، تنها قلب بندۀ مؤمنم است كه مىتواند مرا در خود جاى دهد.
روزه مراتب دارد؛ مرتبۀ نخست آن، «روزۀ عوام» است که در آن دستورهاى فقهى مراعات میگردد. اين روزه انسان را از سقوط و گمراهىنجات مىدهد، ولى لزوماً کاربرد ندارد و موجب تقرّب انسان به درگاه الهى نمىشود. مرتبۀ دوم، «روزۀ خواص» است که به آن «روزۀ اخلاقى» نيز مىگويند. در اين مرتبه، روزهدار علاوه بر اينكه از مبطلات روزه پرهيز مىكند، از گناهان كبيره و صغيره نيز اجتناب مىورزد؛ به عبارت ديگر، چشم، گوش، زبان و اعضاىبدن او هم روزه هستند. این مرتبه از روزه، موجب غفران الهى مىشود.
مرتبۀ سوم، که کاربرد عرفانی دارد، «روزۀ اخصّ الخواص» است و به آن «روزۀ دل و باطن» نیز گفته میشود. در اين مرتبه، روزهدار علاوه بر پرهيز از مبطلات روزه و اجتناب از گناهان و حفظ اعضا و جوارح، دل و باطن خود را نيز متوجه حق تعالی مىكند.
امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» مى فرمايند: «صَومُ القَلب خَيرٌ مِن صِيامِ اللِّسان وَ صِيامُ اللّسَان خَيرٌ مِن صيِامِ البَطن»[5]؛ روزۀ قلب از روزۀ زبان و روزۀ زبان از روزۀ شكم بهتر است.
اگر انسان به راستی مقیّد به روزۀ واجب یا مستحب باشد، مقام عنداللّهی پیدا میکند و به جایگاهی میرسد که از غیر خدا منقطع شده، به خدا وصل میگردد: «انقطاع عن النّاس، انقطاع الی الله». در این مقام، دیگر هیچ چیزی، هیچ کسی، در نظرش نیست جز خدا، انصافاً خیلی حال خوبی است، هیچ چیزی در توجه او نیست جز خدا، دیگر در زندگی فقط خدا را دارد، که این یک شهود است. یک حضور قلب دائمی است، که بعضیها دارند. این همان حضور قلب است که معمولاً برای کسی پیدا نمیشود، به جز برای اولیاء خدا، کسانی که همه جا را محضر خدا میدانند، خود را در محضر خدا مییابند و ادب حضور را مراعات میکنند. این حالت نه تنها در غیر نماز، بلکه در نماز هم بسیار کم پیدا میشود. خوشا به حال افرادی که چنین حالاتی را درک میکنند؛ وقتی که حمد و سوره میخوانند، توجه میکنند و مییابند، نه این که میدانند، بلکه مییابند که خدا با زبان خودشان با آنها حرف میزند، حمد و سوره کلام الله است و آنان آن را درک میکنند. وقتی هم که اذکار نماز را میخوانند، مثلاً میگویند: «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِه» یا «سُبْحانَ الله، وَالحَمْدُ لله، وَلا اِلهَ اِلاَّ الله و الله اَکبَر» میگویند، مییابند که با خدا حرف میزنند، توجه خدا را هم میببینند، یعنی مییابند. این میشود نماز، نماز با حضور قلب، این میشود نمازی که دو رکعتش بهشت را واجب میکند. این میشود نمازی که حتماً یک حاجت مستجاب دارد و این متوقف بر آن حضور قلب است.
طبق حدیث «الصَّوْمُ لِي وَ أَنَا اُجْزَي بِه»، حضور قلب از روزه پیدا میشود. میفرماید: روزه مربوط به من است، یعنی هیچ عبادتی نیست که این قدر تشبّه به خدا داشته باشد، جز روزه.
مبطلات فقهی و مبطلات اخلاقی روزه نیز همه، همه برمیگردد به تشبّه به خدا، پاداش آن هم خود خداست، یعنی مقام عنداللّهی، یعنی مقام فناء، مقام لقاء، یعنی مقام شهود که معنای آن حضور قلب است.
لذا در بین عبادات، این قدر که سفارش به روزه شده، سفارش به عبادت دیگری نشده است. مثلاً مفاتیح مرحوم محدث قمی را ببینید؛ در هر مناسبتی و به هر بهانهای روزه مستحب است، ثوابش هم خیلی بالاست. معلوم میشود که روزه خصوصیّتی دارد. ثواب بالای آن هم استحقاقی نیست، این ثوابها به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام«قدّسسرّه»، تفضّلی است و دانه میریزند تا کبوتر بگیرند. ثواب میدهند برای اینکه بندگان نسبت به روزهداری، مخصوصاً روزۀ مستحب، ترغیب و تحریص شوند. روزۀ مستحب، شاید از این جهت بهتر از روزۀ واجب هم باشد. امّا متأسفانه در بین مردم کمرنگ شده است. اگر انسان بتواند در هر ماه، سه روز روزه بگیرد یا کسی بتواند ماه های رجب و شعبان و رمضان را روزه بگیرد، به خیلی جاها میرسد. در اوّل ماه شوال، در روز عید فطر، میتواند پاداش بگیرد. چه پاداش بگیرد؟ خود خدا را. عوام مردم استجابت دعایشان را پاداش میگیرند، ولی اینگونه افراد خود خدا را پاداش میگیرند، لذا به روز اوّل ماه شوّال روز عید میگویند.
همه و مخصوصاً خواص جامعه باید در صدد این گونه مطالب باشند، امّا متاسفانه بسیاری از مردم به فکر این حرفها نیستند. در گذشته، اولیای خدا در بین مردم یافت میشدند؛ کسانی که به مقام لقاء و به مقام فناء رسیده بودند و در دلشان هیچ چیزی، هیچ کسی جز خدا نبود. آنها امیدی به هیچ کسی و به هیچ چیزی جز خدا نداشتند و از این حالات لذت میبردند.
این حالات وقتی پیدا میشود که روزه، خالصانه و حقیقی باشد و در آن علاوه بر مفطرات فقهی، مفطرات اخلاقی نیز مراعات گردد، یعنی روزهدار علاوه بر پرهیز از اعمالی که روزه را باطل میکند، از مطلق گناهان اجتناب کند.
پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» با عايشه نشسته بودند. خانمی آمد، یک مسئله پرسيد و رفت. عايشه با دستش اشاره کرد که قد او کوتاه است. پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» به عايشه گفتند: استفراغ کن. گفت: يا رسول الله من که چیزی نخوردهام. دوباره فرمودند: استفراغ کن. استفراغ کرد و لختۀ گوشتی گنديده از دهانش بيرون افتاد.[6]
قرآن کریم، غیبت را خوردن گوشت مرده میداند: «لاَ يَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ يَأْکُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ».[7]
دیدن و یافتن اینگونه چیزها مقام شهود میخواهد. اگر کسی مقام شهود پیدا کند، خوب مییابد که گناه و ارتکاب فعل حرام، روزه را از نظر اخلاقی باطل میکند. روزهای که در آن گناه باشد، روزهای نیست که مربوط به خدا باشد و خدا هم پاداش آن روزه نیست.
روزۀ حقیقی آن است که در آن، تمام اعضاء و جوارح انسان روزه باشند؛ زبانش مطلقاً روزه باشد، غیبت نکند، تهمت نزند و دروغ نگوید؛ چشم و گوشش روزه باشند، از دیدن و شنیدن آنچه حرام است، خودداری کند؛ و بالاتر از اینها، دلش روزه باشد، یعنی نفی خواطر کند، یعنی وسوسهها، تخیّلها، توهّمها و نیّتهای پلید و آلوده و نیز صفات رذیله، از قبيل كبر، حسد، ريا، كينه و غرور، در دل و قلب او راه نیابد.
علمای علم اخلاق و شاگردان ایشان همیشه برای نفی خواطر دغدغه داشتهاند. استاد بزرگوار ما علامه طباطبائی«قدّسسرّه» میگفتند: بعضی اوقات به استادمان آقای قاضی میگفتیم: این نفی خواطر ما را کُشت، مشکل است، نمیشود. انصافاً مشکل است که انسان بتواند برای دلش دَرب درست کند، اجازه ندهد همه چیز وارد دل او شود، آلودگیها به دلش راه پیدا نکند، تخیّلها، تفکّرهای منفی و وسوسهها، وارد دل نشود و در دل او به غیر از خدای تعالی چیزی نباشد. اگر غیر خدا در دل بیاید، شرک است، برای این که دل مال خداست و ورود غیر خدا به آن، شریک قرار دادن برای خداست. مثلاً اگر محبّت غیر خدا، محبّت دنیا به معنای عامّ آن، در دل بیاید، شرک است، غصب است.
بستن درب دل هم مشکل است. چه کسی میتواند بگوید نفی خواطر دارم؟ به این معنا که تخیّلها، وسوسهها و فکرهای غیر خدایی، در دل من نمیآید، و فقط خدا در دل من است. چه کسی قادر است چنین ادعایی داشته باشد؟ مشکل است، امّا از ما خواستهاند که چنین باشیم و علاوه بر کنترل زبان، چشم و گوش، دل را کنترل کنیم. البته برای ما دلی نمانده است تا آن را کنترل کنیم. روزی یک نجار به آیتالله اراکی گفته بود: آقا یک نصیحت به ما بفرمائید. آقای اراکی گفته بودند: شما که برای خانۀ همه دَرب میسازی، یک درب هم برای دلت بساز!
یکی از بزرگان این مطلب را روی منبر نقل کرده بود. اهل دلی پای منبر بوده است. با شنیدن این داستان گریه کرده و گفته بود: آقا دلی برای ما نمانده تا برایش درب بسازیم!
چه حرف خوبی! امّا بالاخره ما هم دل میخواهیم، این نعمت بزرگ که خدا داده است را نباید از دست بدهیم. این دل درب میخواهد، درب و دربند میخواهد. این درب با روزۀ حقیقی ساخته میشود. با حدیث «الصَّوْمُ لِي وَ أَنَا اُجْزَي بِه» ساخته میشود.
یکی از بزرگان به من میگفت: موقع افطار، آنچه میخواهم از خدا میگیرم، بعد افطار میکنم و تا ندهد افطار نمیکنم. با ارتباط عاطفی با خداوند هرچه میخواهد از خدا میگیرد. چنانکه بزرگی میگفت: در نماز وقتی میگویم: «السَّلامُ عَلَیک اَیّهَا النَّبِی»، تا جواب از پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» نشنوم، وارد «السَّلامُ عَلَینا و عَلی عِبادِ الله الصّالحین» نمیشوم، و تا از امام زمان«ارواحنافداه» جواب نگیرم، وارد «السَّلامُ عَلَیکم» نمیشوم. این مقامها مخصوص خواص است که روزۀ خاص میگیرند و مقام خاص هم پیدا میکنند. اخصّ الخواص از این مقامها هم عبور کرده و به جاهای برتری میرسند.
چه خوش گفته است شاعر:
صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکر به دوام
نا تمامـان جــهان را کــند این پنــــج، تمــام
صُمت، يعنى مراقبت از زبان، يعنى پرهيز از حرفهای بيهوده و لغو؛ جوع، یعنی کم خوری، یعنی همان سفارش پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» که فرمودند: تا وقتي كه گرسنه نشدهاید، غذا نخورید و قبل از آنکه سیر شوید، از ادامۀ غذا خوردن منصرف شوید[8]؛ سهر به معنای شب بیداری، عبادت شبانه و تهجّد یا همان ارتباط عاطفی با خداست؛ عزلت، خودداری از شرکت در مجالس بيهوده، لغو و بدون نتیجه است. مداومت بر ذکر نیز ناگفته پیداست که یعنی انسان با زبان، با دل و با عملش به یاد خدا باشد.
اگر روزه دار به این پنج دستور عمل کند، به عبارت دیگر، اگر اعضاء و جوارح و دل او روزه باشد، حتماً موقع افطار دعای مستجاب دارد، حتماً میتواند در همان روز، صاحب خانه را به درون خانه بیاورد، یعنی خدا را بیاورد در دلش.
امام صادق«سلاماللهعلیه» مىفرمايند: «لِلصَّائِمِ فَرحَتانِ فَرحَةٌ عِندَ إِفطَارِهِ وَ فَرحَةٌ عِندَ لِقَاءِ رَبّهِ»[9]؛ براىروزهدار دو هنگامۀ شادىو سرور است: نخست شادى وقت افطار و ديگر شادى هنگام ديدار پروردگار.
به راستی میبیند که به مطلوب و مقصود رسید، مقصود و مطلوب چیست؟ خدا؛ ما خلق شدهایم برای چه؟ برای اینکه به خدا برسیم:
«إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»[10]
«أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ»[11]
انسان میتواند موقع افطار به مطلوب و مقصود حقیقی برسد و خدا که صاحب خانه است را در دل خویش بیاورد، یعنی توجه پیدا کند و خدا را بیابد. نظیر وقتی که تشنه است و تشنگی را مییابد، آب میخورد و سیراب شدن را مییابد، یافتن خدا هم برای دل پیدا میشود. خوشا به حال کسانی که چنینی یافتنیهایی دارند.
[1] . من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 75.
[2] . سبل الهدی و الرّشاد، ج9، 161.
[3] . فجر، 27و28: «اى نفس مطمئنه به سوى پروردگارت بازگرد».
[4] . الکافی، ج 2، ص 128.
[5]. غررالحكم و دررالكلم، ص 176.
[6]. بحارالانوار، ج 72، ص256.
[7]. حجرات، 12: «و بعضى از شما غيبت بعضى نكند؛ آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مردهاش را بخورد؟ از آن كراهت داريد».
[8]. سنن النّبى ص، ص 181.
[9]. الكافي، ج 4، ص 65.
10. بقره،156: «ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مىگرديم».
11. شوری،53: «از آن اوست هشدار كه [همه] كارها به خدا بازمىگردد».